Wednesday, April 14, 2010

نبودن

( يك از سه )

حد نهايي و سرنوشت ناگزير آدمي است

نابود كننده همه توانايي ها

به آدميزاده ميزان تنهايي و ناتوانايي اش را نشان مي دهد

حضورش پايان حضوراست

ايزاناگي پدر همه انسانها ( در اسطوره هاي ژاپني ) با ناديده گرفتن فرمان شكيبا بودن كه ايزانامي مادر همه انسانها به او داده بود با صورت كريه مرگ روبرو شد او ايزانامي را كه به قلمرو مردگان رفته بود ديد ديد كه ايزانامي را كرم ها در بر گرفته اند و جسم اش رو به تباهي نهاده است

بايد شكيبا بود

ميبايد چيزي را ازدست مرگ نجات داد چيزي را نجات دادتا آن زمان كه آدمي بر مرگ غلبه كند و همه چيز اش را از قلمرو عفريت مرگ وناتوانايي برهاند

و اگر آدمي جسم باشد وشخصيت همراه اين جسم كمترين حد ايستادگي در برابر مرگ رهانيدن شخصيت همراه جسم است از دست مرگ و شايد از همين روست كه زاد و ولد مي كنيم

در برابر همه انواع مقاومت در برابر مرگ كه ديده ام تصوير ايستادن يك چيني در برابر تانك و راه بستن به ان از همه شان جاندارتر است آنقدر مي ايستد كه تانك جسم اش را از ميان ميبرد اراده اي زاينده جسمي كه بنا ندارد و يا نمي تواند بدون شخصيت همراه اش زندگي كند . يا شخصيتي كه بنا ندارد به نفع جسمي كه در آن خانه كرده عقب نشيني كند

او يكي از بيشمار انسان هايي بود كه شخصيت همراه جسم شان را رها نكردند به همين دليل هرگز نخواستم نام اش را بدانم براي من او تجلي ( آن ) است در شعر حافظ

لطیفه ای است نهانی که عشق ازآن خیزد
که نام آن نه لب لعل و خط زنگاریست

آن ي كه در ادمي بروز مي كند تا ادمي مرگ شخصيت ي را كه جسم اش حامل آن است نپذيرد حتي به قيمت متلاشي شدن جسم اش مي ايستد تا شخصيت همراه جسم اش پيش از جسم اش متلاشي نشود

No comments:

Post a Comment