Saturday, May 29, 2010

داغ ننگ

درباره آن ه كه ابوالحسن به شاپور چسباند اما خودش رسوا شد

ميان كوروش بنيان گذار هخامنشيان

اتانس رهبر جمعي كه گوماتا ( بردياي دروغين ) را برانداختند

و شاپور بختيار

دو نقطه اشتراك است

1 هرسه تن در برجسته ترين كارهايي كه كردند يا مي خواستند بكنند از عالي ترين توده ماده ( چيزي كه به آن مغز مي گويند ) استفاده كردند

نه كوروش در برانداختن برده داري خود را نماينده خدا و يا پيرو قوانين طبيعي خواند 1

نه اتانس به هنگام بيان آرزويش براي داشتن جامعه اي كه در آن دولت ومردم يكي باشند جز عقل ياوري ديگر خواست 2

و نه آخرين شان شاپور بختيار جز خرد داوري جست

2 هر سه تن نشان دادند از زماني كه موجود دوپا صاحب عالي ترين توده ماده شده است هر خطايي كرده در برابر ان مسئوليت شخصي دارد و نمي تواند براي تبرئه خود به شرايط زمان و جو حاكم بياويزد

كوروش كه برده داري را برانداخت داغ ننگي شد بر هر آنكه از آن پس با نام قانون الهي ،قوانين طبيعي و شرايط زمان اين رسم را تقديس و توجيه كرد

به همين گونه اتانس و بختيار كه هر دو نشان دادند كه اگر مغزت را به كار بگيري درك امور چه ساده و به چه سادگي امكان پذير است

اما انگيزه اين نوشته سوالي است كه هادي خرسندي در وبلاگ اش مطرح كرده بود درباره ه اي كه به شاپور مي چسبانند

براي يافتن پاسخ اين پرسش به سراغ كتاب يکرنگی و سي وهفت روز پس از سي و هفت سال

هر دو از شاپور بختيار رفتم اين است پاسخ چراي هادي خرسندي

يکرنگی نوشتهٌ شاپور بختيار

ترجمهٌ مهشيد اميرشاهی

گناه نابخشودنی بنی صدر

نمايشنامه اي كه خميني براي عروسك هاي خيمه شب بازي اش نوشته است با انتخاب رئيس جمهوري آغاز مي شود . بني صدر كه تا ديروز در ايران كسي او را نمي شناخت . من رسما اعلام مي كنم كه بني صدر مخلوق خميني است ومردم به شخص او راي ندادند بلكه فقط برگزيده خميني را تاييد كردند .

در زمان اختلاف ميان بني صدر و خميني ، من چندين پيام براي ارتش فرستادم و توصيه كردم خود را از ماجرا دور نگه دارد ، يعني در حقيقت تصميم خود ارتش را تاييد كردم ، چون شك دارم كه ارتش قصد كمك به بني صدر را درسر پرورده باشد . به عنوان رئيس شوراي انقلاب ، بني صدر بود كه دستور اعدام تعداد زيادي از افسران را صادر كرد . به هر حال نتيجه را در درگيري هايي كه منجر به سقوط بني صدر شد ديديم . نظاميان از جا نجنبيدند.

انگليسی ها و آمريکايی ها از دوران گذشته بني صدر ، از زماني كه اين دانشجوي مادام العمربا ول گشتن در كارتيه لاتن كفش پاره مي كرد ، اين تصور را پيدا كرده بودند كه چون او از ديگر مخلوقات خميني سست عنصرتر است مي توان از او استفاده اي برد . به همين دليل در ماجراي گروگان گيري سفارت آمريكا چشم اميد به او دوختند .

من بر خلاف تصور مي كنم كه بني صدر از بقيه اين گروه خطرناك تر بود. وفاداريش به خميني تا آخرين لحظه دوام داشت . مي گفت . ( هرچه امام بگويد من مي پذيرم ) يكي ديگر از اظهارات او ، كه پشت هر وطن پرستي را مي لرزاند اين بود ( براي من ايراني بودن بدون اسلام ، بي معناست ).

اين قضيه چه مفهومي دارد جز آنكه هر كسي كه اسلام را نمي پذيرد نمي تواند داعيه ايراني بودن كند ! چگونه مغزي كه چنين استدلال مي كند ، مي تواند مسائل مملكتي را حل نمايد ؟ آيا ممكن است فكر وذكري كه بتوان ردي از واقع بيني در آن جست از چنين ذهني تراوش كند ؟

بني صدر در جرياني كه ايران را به سمت ديكتاتوري و ويراني فعلي برد ، عاملي تعيين كننده و موثر بود . در طول دوسالي كه به ويرانگري مشغول بود ، همه اين فرصت را يافتند كه او را بشناسند . به عنوان رئيس شوراي انقلاب مسئول انتخاب خلخالي شكنجه گر است ، اين آيشمن ايران ، كسي كه قبل از گرفتن جواز آدمكشي به ( صادق گربه كش ) معروف بود . او به سخيف ترين بهانه ها زنا ، همجنس بازي ، اعتياد ... عده بي شماري را اعدام كرد. آيا مي شود مدعي شد كه بني صدر از اين قضايا بي اطلاع بود ؟ چطور مي توان چنين ادعايي را پذيرفت ؟ كمال بي شرمي است كه پس از اين اتفاقات بني صدر هنوز از( حرمت انساني ) حرف مي زند .

وقتي عده اي او را ليبرال ، دمو كرات ، ناسيوناليست ، پيشرو مي خوانند ، حالت تهوع به انسان دست مي دهد . او پليدترين فرزند انقلاب خميني است ، انقلابي كه خود آتش بيار آن نيز بوده است .

ص 139

تلفنی از نوفل لوشاتو شد: خمينی از حرفی که زده عدول کرده است و ديگرحاضر نيست مرا ببيند مگر بعد از استعفا. چه کسی کار را برهم زده بود؟ اين امتياز را بايد به بنی صدر داد که خود با صراحت اقرار کرد که در اين کار دست داشته است! او بود که خمينی را متقاعد ساخت که نظرش را عوض کند و استدلالش هم چنين بود: -اگر بختيار بيايد وتنها با آيت الله حرف بزند، به هرحال برنده اوست. يا خمينی پيشنهادات او را می پذيرد و ما همه چيز را از دست می دهيم يا نمی پذيرد ولی اين تصور را ايجاد می کند که مرد ضعيفی است و حاضر شده است با نخست وزير منتخب شاه کنار آيد. بنابراين بايد جلوی اين گفتگو گرفته شود. منطق بنی صدر برای حفظ منافع شخصی خودش درست بود، چون بالأخره به مقامی که آرزويش را داشت رسيد و فقط بدبختانه دولتش مستعجل بود. من در اين ميان هيچ نباختم. درمواقع استثنايی می بايست تصميماتی استثنايی اتخاذ کرد. برای آنکه مورد مؤاخذه تاريخ قرار نگيرم، پيشدستی کردم. در آن زمان هوچيان بنی صدر و افرادی نظير سلامتيان و غيره... نعره برداشته بودند که من مأمور آمريکا هستم. شعاری که به درد منحرف کردن ذهن توده ها می خورد ولی دروغ محض بود

ص 112

سي و هفت روز پس از سي و هفت سال

چند گفتگو با دكتر شاپور بختيار درباره دوران زمامداريش

بني صدر بيك روزنامه نويس فرانسوي ، كه خودش بمن گفت ، گفته بود : اگر نفس بختيار به خميني ميرسيد امكان داشت كه آقا خيلي از اين شدتي كه داشت كاسته بشود و جا بزند ، و نفع ما دراين نبود. انقلاب اسلامي بايستي ميشد و لازم بود كه ما اين ملاقات را بهم بزنيم

ص 20

1

من برای صلح کوشیدم. نـَبونید، مردم درماندهٔ بابل را به بردگی کشیده بود، کاری که در خور شأن آنان نبود

من برده داری را برانداختم. به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم

2

بزرگان پارس انجمن كردند و درباره نيكوترين شيوه حكمراني به گفت و شنود نشستند.)سخنگوي دمكراسي اتانس پايه استدلال خويش را در انتقاد حكومت فردي و كژي هاي آن نهاد : دوره حكومت فردي سپري شده ، وبه تجربه مي دانيم كه عاقبت آن استبداد است . فساد حكمراني فردي هم از خودكامگي است ، هم از نخوت و رشك كه در سرشت ادمي است . حتي اگر چنين حكومتي به دست شايسته ترين مردمان سپرده شود ، كارش به تيراني مي انجامد زيرا كه قدرت سبب مي گردد كه امر بر خود او مشتبه گردد و خيال كند كه به حقيقت برتر از همگان است . اين خود امور را از اعتدال خارج مي نمايد ، و مايه تباهي دولت مي شود . تيران حتي بر شايستگي و سلامت نفس ديگران حسد مي ورزد ، از آنكه خودبين و خود آيين است . از اين رو رفتار فرومايگان را مي پسندد ، تهمت و بهتان را باور دارد ، و از اعدام بيگناهان پرهيز ندارد . اما حكومت مردم درست خلاف چيزي است كه درباره حكومت فردي گفتيم : ايزونومي عنوان برازنده اي است يعني مساوات حقوقي و مساوات قانوني . به علاوه مردم كه زمام امور را به دست گرفتند . شيوه زمامدار خودكامه را پيش نخواهند گرفت . از آن گذشته انتخاب كارگذاران و داوران به قرعه خواهد بود ، و امور بر تبادل افكار خواهد گذشت . بنابر اين بياييم و آيين پادشاهي را كنار بگذاريم ، كارها را به دست مردم بسپاريم كه در آن مردم ودولت يكي خواهد بود. )

فريدون آدميت ،تاريخ فكر از سومر تا يونان و روم چاپ سوم ص 129